خبر آورده اند که پرنده فال فروش مرده است!

آن وقتها که کوچک بودم و تلفن نبود و آدمها برای احوال گیری از همدیگر به خانه های هم می رفتند،همیشه منتظر یک خبر جدید بودم. در خانه که نشسته بودم دوست داشتم یک نفر در بزند و بیاید و یک خبر جدید بدهد و آن خبر حتما خوش باشد.

نمی دانم آن وقتها فقط من آن حس را داشتم یا دیگران هم همیشه منتظر خط و خبری بودند.

حالا هم بعضی وقتها آن قدر بی مضمون و بی حوصله می شوم که دوست دارم تلفن زنگ بخورد،یک نفر یک خبر بهم بدهد. یک خبر خوش غافلگیرکننده،فرقی نمی کند غافلگیری اش چقدر باشد،کم یا زیاد.

انگار همیشه منتظر آن خبر هستم!

...


نظرات 1 + ارسال نظر
امیرحسین یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:49 ب.ظ http://sibekal.blogsky.com

قاصدک هان چه خبر آوردی
از کجا وز که خبر آوردی
خوش خبر باشی اما
گرد بام و در من بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد