امان از آن جعبه جادو!

آن وقتها که نوجوان بودم و هنوز دانشگاه نرفته بودم یک پای تمام سریال های تلویزیونی شبکه جمهوری اسلامی ایران بودم. زمان پخش تمام سریالها را می دانستم،تمام شخصیت ها را می شناختم و برای خودم کارشناسی بودم. بعدها که دانشگاه رفتم و بعدتر که آمدم افغانستان و دیگر از آن برق فراوان ایران خبری نبود دیگر کمتر تلویزیون می دیدم یا اصلا نمی دیدم.

با خودم فکر می کنم که تلویزیون برای بیننده ها چیزی ندارد جز موسیقی،سریال،موسیقی،سریال،اخبار و باز هم موسیقی،سریال. بیشتر وقت تلویزیون را Entertainment یا سرگرمی پر می کند و مردم فقط سرگرم هستند.بعضی وقتها فکر می کنم آیا ما فقط به سرگرمی احتیاج داریم؟ آیا این مردم فقط باید سریالهای ترکی و هندی و آمریکای جنوبی ببینند تا وقت شان پر شود؟

امروز داشتم با خودم فکر می کردم چرا من تلویزیون نمی بینم و دوست دارم دائم هارد دیسک پر از فیلمم را بگذارم جلویم و با لپ تاپ فیلم ببینم. شاید در تلویزیون ما انتخاب می شویم و دیگران برای ما تصمیم می گیرند که چه به خوردمان بدهند اما با هارد دیسک و  لپ تاپ،این خود ما هستیم که تصمیم می گیریم که چه به خورد خودمان بدهیم. این فقط یک شاید است!

...

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:25 ب.ظ

دقیقن! مدت هاست تلویزیون را کنار گذاشته ام حاضرم با بچه کارتونی ببینم اما تلویزیون نه.

صاب مرده چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:41 ق.ظ http://sabmordeh.wordpress.com

منم دوران دبیرستان تلویزیون رو کنار گذاشتم و دیگه برنگشتم.

ساغر دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:23 ق.ظ http://kachab.blogsky.com/http://

کم می نویسی شهرزاد جان!
راستی وقتی مشهد بودم یکروز زنگی بهم آمد و خود را دایی معرفی کرد، و سوغاتی کوچکی که شاید دریچه ای از شادی باشد برای خواهرزاده! نزد سوده گذاشتم. اما خوشحال می شوم از نزدیک ببینمت باری دیگر، اینبار دیداری صمیمانه تر!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد