پسرم و داستان آفرینش!

امروز پسرم را که چهار و نیم ساله است،بردم کودکستان. این تجربه دوم کودکستان است برای او.تجربه اول که در دو سال و نه ماهگی اش اتفاق افتاده بود بسیار ناموفق بود و بعد از دو روز از فرستادن به کودکستان بیخی منصرف شدیم.

امروز چون روز اول بود من باید باهاش می ماندم تا او کم کم به فضا و آدمها عادت کند.(البته این نظریه خود ما است) همین که رسیدیم،استاد داشت یکی از سوره های تقریبا کوتاه قرآن را به بچه ها یاد می داد و بچه ها بعد از او تکرار می کردند.پسرم فقط نگاه می کرد و فکر می کرد شعری است چون دیگر شعرهایی که او یاد ندارد. بعدتر قصه آدم و حوا و بهشت و شیطان و هبوط را برای بچه ها گفتند. پسرم با دقت گوش می داد و برایش نو و تازه بود. بعد از آن،این داستان و از همه بیشتر شیطان و بهشت و قضیه هبوط بسیار برایش پرسش برانگیز شده است، دائم از من می پرسد شیطان چرا این کار را می کند؟ بهشت کجاست؟ چرا آنها به زمین آمدند و سئوال های زیادی درباره شیطان می پرسد.

خودم چندان به این چیزها باور ندارم و دوست ندارم مسائل این چنینی از حالا ذهن او را مشغول کند. حتی با قرآن یاد دادن به کودکان در این سنین موافق نیستم. به آنها درباره نیک و بد گفته شود اما مسایلی چون بهشت و  جهنم و این حرفها را بگذارند برای بعدها.

نمی دانم آیا می توانم در این شهر کودکستانی پیدا کنم که یاد دادن قرآن جزو برنامه درسی شان نباشد و ذهن بچه ها را با مفاهیمی چون شیطان و بهشت و جهنم پر نکنند. 

...

نظرات 1 + ارسال نظر
ساغر پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:15 ق.ظ http://kachab.blogsky.com/http://

عجب! فکر نمی کردم مهدکودک های اینجا اینطوری باشند، من بر عکس شما و با وجود باورم به آن مسائلی که ذکر کردید با شما هم عقیده ام که در مهدکودک ها باید بیشتر روی مسائل تربیتی و اجتماعی کودک کار شود و این مسائل را بگذارند به دوش خانواده ها، بگذریم که باور من و باور اینها در زمینه مشخص فاصله ها دارد و این خود باعث می شود از بیخ با این گونه رفتارهایشان که فقط نشان ظاهری دارد مخالف باشم.
خیلی وقت بود ننوشته بودی، امیدوارم زین پس باشی همیشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد